خیلیها بیدار شدن در صبح زود را عاملی برای موفقیت افراد میدانند که البته به نظر من کاملاً درست است. اما موضوع اینجاست که چگونه همیشه صبح زود سر ساعت معینی از خواب بیدار شویم؟
در مطلبی با عنوان " از صبح خود مراقبت کنید" راجع به این موضوع نوشتم که انرژی ما در اول روز زیاد است و مغز ما تصمیمات عاقلانهتری میگیرد و هرچه به انتهای روز نزدیک میشویم حتی گرفتن تصمیمات ساده مانند اینکه آن کیک شکلاتی که در یخچال چشمک میزند را بخوریم یا نه! هم سخت میشود.
صبح زود بیدار شدن دلیل و انگیزهای میخواهد تا ما به شوق آن هرروز از رختخواب بیرون بیاییم و صبح خود را زودتر از دیگران آغاز کنیم.
هدف خود را مشخص کنید.
در کتاب "کار عمیق" که به زودی در مطلبی جداگانه راجع به آن خواهم نوشت، خواندم که وقتی هدفتان را از انجام کاری مشخص کردید دیگر در هنگام انجام آن کار به این فکر نکنید که چرا باید این کار را انجام دهم . به نظر من این در مورد صبح زود بیدار شدن هم صدق میکند چراکه هنگام خواب ذهن ما ترجیح میدهد به خواب ادامه دهد تا اینکه به خود سختی بیدار شدن و بیرون آمدن از رختخواب را بدهد.
برای خود مشوق و انگیزهای در نظر بگیرید.
شاید شما هم همیشه دوست داشتهاید کاری را انجام دهید که به آن علاقه دارید اما به هر دلیل فرصت آن پیش نمیآید و در طول روز وقت کافی برای انجام آن ندارید.
ساعات اولیه روز و آرامش و انرژی محیط و طلوع زیبای خورشید همه و همه به شما کمک میکند تا کاری که همیشه دوست داشتید انجام دهید شروع کنید.
برای این کار بهتر است یک برنامه کلی و گامهای جزئی آن را مشخص کنید تا هم ابهام داشته باشد هم با هر گام پیش رفتن انگیزهتان برای ادامه افزایش یابد.
اگر خودتان را دوست دارید بیشتر از همه برای "خودتان" وقت بگذارید.
اگر نگاهی به روتین روزانه خود بیندازیم میبینیم که در طول روز یا برای خودمان وقتی نداریم یا اینکه وقت خیلی کمی به خودمان اختصاص میدهیم. چراکه بیشتر وقت ما برای کار کردن برای دیگری، رسیدگی به امور روزمره، فرزند و . صرف میشود.
ایده بیدار شدن در صبح زود به ما این امکان را میدهد پیش از آن برای دیگران وقت صرف کیم زمانی را به خودمان اختصاص دهیم تا هم بیشترین انرژیمان را برای خودمان صرف کنیم و هم اینکه با شادابی بیشتر به کارهای دیگر ادامه دهیم.
یک روتین دوستداشتنی برای صبح خود داشته باشید.
هرکسی دوست دارد صبح خود بهگونهای خاص آغاز کند. مثلاً من سالهاست که صبحها به محض بیدار شدن از خواب 2 لیوان آب ولرم به همراه آبلیموی تازه و گاهی عسل مینوشم و این نوشیدنی علاوه بر گوارا بودن به ذهن من این پیام را میدهد که هوشیار شدهام.
پسازآن 3 صفحه مینویسم که ایده آن را از کتاب "راه هنرمند" گرفتهام. این کار نهتنها باعث تخلیه ذهنی میشود گاها هم متنهای خوبی از آب درمیآید که در نوشتن مطالب از آنها کمک میگیرم.
همچنین باید اعتراف کنم اعتیاد من به قهوه صبح علاوه بر بالا بردن سطح انرژی یک حس خوب وصفناپذیر به من میدهد که راستش حاضر نیستم آن را با چیز دیگری عوض کنم.
بعضی از افراد هم صبحها باکمی ورزش یا مدیتیشن یا حتی رسیدگی به گلهای آپارتمانی یا باغچه سرحال میشوند و روز خود را آغاز میکنند. بهتر است روتینی برای صبح در نظر بگیرید تا به شوق آن از رختخواب بیرون بیایید.
دوست دارم این مطلب را با جملهای از "جرزی گریگورک" به پایان برسانم که میگوید: " انتخابهای سخت، زندگی را آسان میکند و انتخابهای آسان، زندگی را سخت میکند."
به لطف جشنواره کتابستان طاقچه مدتی است که اعتبار کتابخانه همگانی طاقچه را دریافت کردهام و ساعات مطالعهام در روز افزایشیافته است.
اگر نمیدانید طاقچه چیست باید بگویم که طاقچه اپلیکیشنی است برای کتابخوانی و شما میتوانید کتابهای موردنظر خودتان را در آن یافته و خریداری کنید و مطالعه کنید. از خوبیهای طاقچه نسبت به رقبایش جشنوارهها و تخفیفاتی است که روی قیمت کتابها میگذارد همچنین اکثر کتابها با بهترین ترجمه موجود و با قیمت مناسب یافت میشود.
یکی از این کتابها کتابی است به نام فرمول برنامهریزی نوشته دیمون زاهاریادس و ترجمه امیر پویا چراغی که نشر نوین آن را منتشر کرده است و در آن نویسنده به صورت خلاصه و کاربردی از اکثر روشهای برنامهریزی صحبت میکند و در ضمن بیان معایب و مزایای هر روش درنهایت روشی برای برنامهریزی پیشنهاد میکند که بسته به شرایط خود بتوانید از آن استفاده کنید.
این کتاب 10 روش معروف برنامهریزی ازجمله روش Pomodoro، MIT (Most Important Things)، کانبان، GTD (Getting Things Done) و . را شرح میدهد. من باوجوداینکه اکثر این روشها را میدانستم اما چیزی که برایم در این کتاب جالب بود جمعآوری این روشها در کنار یکدیگر، شناسایی محدودیتها و فواید هر روش و در انتها استفاده از ترکیبی از این روشهاست. علاوه بر این بیان شیوای کتاب آن را خواندنیتر کرده است.
من پیش از این در چند پست راجع به روش برنامهریزی خودم توضیحاتی دادم اما برنامهریزی هم در طی زمان با تغییر شرایط، مشاهده بهرهوری هر روش برنامهریزی و . تغییر میکند. با مطالعه این کتاب تصمیم گرفتم در برنامهریزیام تغییراتی ایجاد کنم و از این پس با این روش پیش بروم.
مثال: ساختن سایت
در لیست بلندمدت به دلیل اینکه اهداف خیلی کلی هستند مبهم به نظر میآیند. درنتیجه لیست کوتاه مدت را از روی همان لیست بلندمدت تهیه میکنم اما تفاوت آن در این است که اهداف در آن به صورت واضح و روشن با ذکر جزئیات و مراحل نوشته میشوند.
مثال: ساختن سایت شامل
خوب این روتینی است که به صورت دورهای انجام میشود. اما یکی از روشهای که من جدیداً به کار گرفتهام استفاده از زمانهای 30 دقیقهای است که آن را از روش Pomodoro الهام گرفتهام. به این صورت که هرروز کارهای روتینی که چه در راستای اهداف بلندمدت باشد مثل تمرین زبان یا مطالعه کتاب چه کارهای روزمره مثل تمیزکاری و . را در یک یا چند تایم 30 دقیقهای انجام میدهم. از فواید این روش این است که میتوان از زمانهای بهظاهر مرده که معمولاً صرف وب گردی، اینستاگرام و تلویزیون و غیره میشود استفاده مفید کرد. هم اینکه نیم ساعت آنقدر کوتاه هست که تنبلی بر آدم غلبه نکند.
البته این برنامه ممکن تمام روزها 100 درصد انجام نشود و اینجاست که اولویتها به کار میآید. من 3 اولویت اصلی روزانه خودم را مشخص کردهام تا در تمام روزها زنجیره اهداف اصلیام قطع نشود.
به تجربه دریافتهام که انجام یکسری کارها وقتی سودبخش که روزانه تکرار شود و به صورت عادت دربیاید بهطور مثال تمرین زبان. اما کارهایی هم هستند که تمرکز در انجام آنها مهمتر است و بهتر است به جای اینکه هرروز نیم ساعت به آن اختصاص دهیم یک روز در هفته 3 ساعت برای آن در نظر بگیریم. مثلاً آموزش برنامهنویسی
در آخر ذکر این نکته ضروری است که حتماً یک روز در هفته را به استراحت و گردش و تفریح اختصاص دهید تا هم بهرهوریتان افزایش یابد و هم اینکه بتوانید باانرژی بیشتری به کارهایتان بپردازید.
داستان از جایی شروع شد که من تصمیم گرفتم برای خودم وبسایتی راهاندازی کنم و مطالبم را بهطور پیوسته در آن نشر دهم. وقتی برای خرید هاست و دامین اقدام کردم، هزینهای که باید میپرداختم220 هزار تومان (برای یک سال) بود. همین جا کمی مردد شدم که واقعاً من به سایت نیاز دارم یا نه! بالأخره تصمیم گرفتم و خرید را انجام دادم و شروع به راهاندازی سایت کردم. اما داستان به همین جا ختم نشد. پرداخت آن هزینه بیش از آنکه فکرش را کنم مرا به یادگیری بیشتر راجع به وردپرس، راهاندازی سایت و مسائل اینچنینی سوق داده بود. درواقع پول محرک خیلی خوبی بود تا کاری که چند وقتی بود (شما بخوانید چند سال!) به تعویق میانداختم بالأخره انجام دهم.
بعد به این نتیجه رسیدم که این دست موارد کم نیستند. مثلاً وقتی دورهای رایگان برگزار میشود یا در آن شرکت نمیکنیم یا اگر هم شرکت کنیم خروجی آن برایمان آنچنان اهمیتی ندارد. اما اگر برای همان دوره پولی پرداخت کنیم سعی میکنیم بیشترین استفاده را از آن ببریم که البته نکته جالب اینجاست که ما آن ارزشی که برای پول قائل هستیم گاهی برای چیزهای دیگر حتی وقت هم قائل نیستیم.
پس میتوان از پول به عنوان محرک و انگیزهای قوی برای پیشبرد اهدافمان استفاده کنیم. چند وقت پیش مطلبی از شاهین کلانتری میخواندم که نوشته بود روزهایی که سر ساعت مقرر بیدار نشود یک اسکناس 10 هزارتومانی را پاره میکنند و این باعث میشود که سروقت بیدار باشند.
در محافل مذهبی هم زیاد شنیدهایم که برای اینکه گناه نکنیم تصمیم بگیریم در صورت انجام آن گناه مبلغ معینشدهای پول را کنار بگذاریم یا صدقه بدهیم.
اگر دقت کرده باشید میبینید که اکثر افرادی که کتابهای زیادی میخرند و مطالعه میکنند موفقترند. به نظر من یکی از دلایل آن این است که با خود میگویند که وقتی این همه وقت و هزینه برای خرید و مطالعه این کتاب صرف کردهاند، اگر راهکارهایش را به کار نبرند و مطالعه کتاب در زندگیشان نمود نداشته باشد درواقع با افرادی که آن کتاب را نخواندهاند تفاوتی نخواهند داشت. این موضوع در مورد خود من صادق است.
همچنین یکی از دلایلی که من کم لباس میخرم اما شیکترین و باکیفیتترین (گرانترین) لباسی که میتوانم را تهیه میکنم این است که تمیز و نو نگهداشتن آن برایم اهمیت بیشتری دارد تا اینکه بخواهم لباسی ارزان (fast fashion) را نو و تمیز نگهدارم. که این هم یکی از دلایل مینیمالیست بودن من است.
این موضوع را میتوان در تمامی زمینههای دیگر بسط داد: از ازدواج و والد بهتری بودن تا کار و شغل و رسالت خود در زندگی .
در آخر برای اینکه به رشد و پیشرفت شخصی خود بها بدهیم و وقتی برای آن در نظر بگیریم، بهتر است درصدی از درآمد ماهیانه خود را (مثلاً 5%) به این کار اختصاص دهیم که این کار نهتنها به خروجی بهتری منجر میشود بلکه در طی زمان هزینهای که صرف کردهایم بازخواهد گشت.
شاید شما از آن دست افرادی باشید که قبل از رفتن به محل کار تا لحظات آخر در رختخواب هستید و حتی اغلب از صبحانه خوردن هم چشمپوشی میکنید. من هم گاها اینطور هستم.
همه ما میدانیم که اگر صبحها کمی زودتر بیدار شویم و برای خودمان وقت بگذاریم در درازمدت شادتر خواهیم بود و به نتایج بهتری خواهیم رسید. اما لازمه این کار این است که شبها زودتر به رختخواب برویم. به نظرم این کار چندان هم سخت نیست.
تصور کنید شما ساعت 5 از خواب بیدار شوید و 90 دقیقه روی کار یا پروژه مهمی که دارید وقت بگذارید. از یادگیری یک مهارت یا زبان جدید گرفته تا درس خواندن و سپس به محل کار خود بروید. قاعدتاً وقتیکه عصر از سرکار برگردید باید به کارهای روزمرهتان رسیدگی کنید و عملاً وقتی برای خواب نخواهید داشت. به همین سادگی شما شبها زودتر ازآنچه فکرش را کنید به خواب خواهید رفت.
اما واقعاً چرا اینقدر ساعات ابتدایی صبح مهم هستند؟
من تا همین سال گذشته اکثراً صبحهای زود را به ورزش کردن اختصاص میدادم و حدوداً 1 ساعت برنامه پیادهروی تند و دو داشتم. اما امسال شبها را به این کار اختصاص دادهام و نتایج خوبی هم گرفتهام.
اولازهمه اینکه صبحها کمی حالت کرختی داشتم که باعث خوابآلودگیام میشد درحالیکه شبها بعد از ورزش کردن به دلیل خستگی خیلی راحتتر میخوابم. البته این موضوع در رژیم من هم تأثیر زیادی داشت. چراکه از ساعت 7:30 شب چیزی نمیخورم تا راحتتر ورزش کنم و بعد از ورزش هم یک میوه یا خرما برایم کافی است.
همچنین به این نتیجه رسیدم که وقتی صبح را با مهمترین کارم شروع کنم بازخورد بهتری میگیرم. برای همین هم هست که اعتقاددارم که باید از صبح خود مراقبت کنیم.
در این صورت وقتی به محل کار خود میرسید که احساس بهتری دارید، درنتیجه کار خود را با اشتیاق بیشتری انجام خواهید داد و عصر که به خانه برگشتید میتوانید به کار موردعلاقه خود بپردازید.
اهمال کاری یعنی پستی که 2 ماه پیش می خواستم آن را بنویسم تا به امروز به تعویق انداخته ام اما با این وجود نتوانسته ام متن بهتری بنویسم.
من آدم کمال طلبی بودم حالا نیز هستم اما خیلی بهتر از قبل شده ام. تنبلی و اهمال کاری ام نیز به این کمال طلبی دامن می زند. چرا؟ چون همیشه برای کارهایی مثل گشتن در اینستاگرام وقت داشتم اما برای کتاب خواندن یا وقت گذاشتن روی یادگیری مهارتی که مدت هاست تصمیم داشتم یاد بگیرم وقت نداشتم. با خودم میگفتم کارهای ضروری تری دارم اما روزی حدودا 1-2 ساعت در اینستاگرام بودم بدون اینکه خروجی مفیدی داشته باشم.
دیشب اما اینستاگرام را پاک کردم. البته به خودم قول داده ام جمعه ها دوباره آن را نصب کنم . امروز که اینستاگرام ندارم کلی کتاب خواندم. چند درس از متمم خواندم. انگلیسی خواندم.
البته این همه ماجرا نیست. شاید با وجود اینستاگرام بازهم زبان می خواندم یا کمی هم مطالعه می کردم. نکته مهم اینجاست که امروز حس پوچی ندارم. به دو دلیل:
1- اینستاگرام این حس را به من القا می کرد که همه عالی هستند و فقط من از همه چیز عقب هستم و به هیج جا نرسیده ام و . ( البته متوجه شده ام که برای این حس کلمه ای هست به عنوان FOMO(Fear Of Missing Out) .
2- آنقدر در اینستاگرام می گشتم که در نهایت با حالت تهوع و سردرد از آن خارج می شدم. یک جورهایی مثل سرخوشی که تنها چند دقیقه اثر آن باقی می ماند.
تقریبا دو سال پیش بود که مشابه این کار را نیز انجام داده بودم با این تفاوت که تنها چند پیج را بوکمارک کرده بودم و یک روز در میان به آن ها سر می زدم و می توان گفت آن سال بیشترین بهره وری را داشتم.
حالا دوباره می خواهم همین کار را انجام دهم. شاید یک جورهایی مینیمالیسم دیجیتال محسوب شود چرا که یکی از اهدافم در سال جدید مینیمالیست بودن است.
راه های زیادی برای اهمال کاری و جلوگیری از به تاخیر انداختن کارها پیشنهاد شده است اما به نظر من مهمترین دلیل آن لااقل برای من سردرگمی در بین اهداف مختلف، نداشتن اولویت در کارها و کمال طلبی است.
درباره این سایت